دیوانگی می خواهد
وقتی نمی دانم
کجای خواب هایم
دوستت دارم هایت را
با بوسه ای نثارم کردی
که در تمام بیداریم
خراب توام...
چیزی در دلم
به شکلی بدخیم
تو را می خواهد....
تــــقصیر خودم نیست
که عاشــــقت شدم
و گرنه هیچ
آدم عاقلی
دل به فرشته نمی بندد
هر کسی برای خودش خیابانی دارد..
کوچه ای...
کافی شاپی...
و شاید عطری...
که بعد از سالهاا..خاطراتش گلویش را چنگ می زند!
به پایان رسیده ام اما نقطه ای نمی گذارم...
یک ویرگول می گذارم,
این هم امیدیست,که شاید برگردی..